حسین و فاطمه

یه دختری بووود.            تو مالزی بود این شعر ساختگی خودته که البته خیلی طولانیه و من فقط این بیتش یادم مونده، نمیدونم از اون روزای سخت چقدر یادته ولی تو انگار فقط شیرینی هاش یادت مونده البته خدایی برا تو خوب بود  اینم دختر مالایی کوچولوی من با مقنعه مالایی خدا تو رو با عفت و با حیا قرار بده دخترکم ...

اینم یه ببیی که با کمک من درست کردی بعدم فاطمه از من خواست ویکی هم برا اون درست کردم یادش بخیر اینجا خونه خانم مجیدی بود آخرین خونه ای که تو مالزی ساکن بودیم شاید بتونم بگم سخت ترین لحظات عمرم تو این خونه خوش منظره گذشت، خونه ای که جلوش دریاچه وسیعی بود ولی برای من تنگ تنگ بود ...

...

اینم چند تا از شاهکارهای شما دخترم ...

امروز بهت توت دادم بخوری بعد سه سال ونیم فکر کنم اولین باره توت میخوری میگی :مامان این اسمش دوده میگم : نه توته میگی: همونکه تو باغ وحشه؟؟؟ میگم: طوطی رو میگی ؟ - آره - نه مامان اون طوطیه یه پرنده است که تو باغ وحشه . این توته توووووووت ...